کد مطلب:301685 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

محدثه بودن فاطمه


منتقب نهم اشتراك حضرت صدیقه سلام الله علیهاست با امیرالمؤمنین و یازده فرزند معصومش، در محدث بودن (یعنی شنیدن حدیث فرشتگان).

منصبهای الهی سه قسم است: نبوت، رسالت، و امامت.

علمای عامه در كتب خود نقل كرده اند كه عبدالله بن عباس آیه ی (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبی) [1] را بدینگونه قرائت می كرده است: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا


نبی و لا محدث». [2] .

دانشمندان شیعه و سنی همگی قائل به وجود محدث در اسلام می باشند و معتقدند كه بعد از پیامبر اكرم یقینا بشری محدث (الهام گیرنده و گوش فرادهنده به حدیث فرشتگان) باید وجود داشته باشد؛ انسانی كه تمام گفتار و كردارش مطابق فرامین الهی و مورد تصدیق و تصویب خدائی است.

هم صحبت و هم راز چنین فردی، آن فرشته ای است كه واسطه ی فیض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور می گیرد با كمال فرمان پذیری به آنها عمل می كند.

اعتقاد ما شیعیان این است كه ائمه ی اطهار همگی محدث می باشند. [3] .

دانشمندان سنی نیز قائلند بر این كه بعد از پیامبر اكرم بشری


محدث باید وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حدیث گویند، و از جانب خدای تعالی راههای حق و باطل را به او نشان دهند. علمای عامه می گویند، كسی را كه- بعد از رسول خدا- هم صحبت فرشتگان است خود پیامبر اكرم معین فرموده است و آن شخص، عمر است! [4] .

لیكن ما شیعیان معتقدیم كه آن شخص محدث بعد از پیامبر وجود مقدس علی سلام الله علیه است. [5] .

در اینجا چند روایت از كتب اهل سنت- كه در آنها به كلمه ی محدث اشاره شده است- ذكر می كنیم:

بخاری در صحیحش در مناقب عمر بن خطاب می گوید:

«قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: لقد كان فیمن كان قبلكم من بنی اسرائیل رجال یكلمون من غیر ان یكونوا انبیاء فان یكن [6] من امتی منهم احد فعمر». [7] .


پیامبر اكرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانی از بنی اسرائیل محدث بوده اند، بدون اینكه از انبیا باشند، و از امت من عمر محدث می باشد».

مسلم [8] در صحیحش در فضائل عمر تقریبا با همین مفهوم، از رسول خدا روایت می كند:

«قد كان فی الامم قبلكم محدثون، فان یكن فی امتی منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». [9] .

موضوع محدث بودن یك مسئله ی اسلامی است نه مذهبی، زیرا فریقین (شیعه و سنی) در این مطلب هم رای و هم سخن هستند، و


طبق روایاتی كه ذكر شد، و احادیث دیگر به وجود شخص محدث از طرف علما سنی نیز كاملا تصریح شده است، ولی آنچه بسیار شایان توجه و دقت می باشد، این است كه در پایان تمام این روایات، راویان سنی، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخیص اینكه آیا عمر محدث بوده است یا علی، كار بسیار سهل و آسانی است، زیرا نمونه ی گفتار هر یك از آنان كه در تاریخ ضبط است روشنگر این مسئله می باشد.

كسی كه در بستر احتضار پیامبر به رسول خدا می گوید:

«ان الرجل لیهجر» [10] .


«یعنی این مرد (مقصود پیامبر است) هذیان می گوید»، گفتارش


بخوبی نشان می دهد كه آیا استاد او فرشته است یا شیطان.

كلینی رحمةالله علیه در كتاب كافی مسئله را چنین عنوان می كند كه فرق میان رسول و نبی و محدث چیست، و سپس روایاتی را كه روشنگر و مشخص كننده ی این سه منصب الهی است ذكر می نماید. حضرت امام باقر سلام الله علیه در ذیل این آیه چنین می فرماید: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبی) [11] و


لا محدث». [12] رسول كسی است كه فرشته ی واسطه ی نزول وحی الهی با او سخن می گوید، و او ملك را می بیند و می شناسد و با فرشته گفتگو می كند. و این رتبه بسیار عالی است. محدث كسی است كه هنگام گفتگو فرشتگان آنها را نمی بیند، و در این مورد روایات بسیار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام الله علیهما نقل شده است كه چند حدیث برای نمونه ذكر می شود:

«ان اوصیاء محمد محدثون»، [13] .


«بدرستیكه اوصیاء محمد همگی محدث بوده اند».

«الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون»، [14] .

«ائمه همگی دانشمند، راستگو، دارای فهم بسیار خداداد، و محدث می باشند».

«المحدث یسمع الصوت و لا یری شیئا»، [15] .


«محدث آن كسی است كه صدای فرشته را می شنود، ولی چیزی را نمی بیند».

«كان علی علیه السلام محدثا»، [16] .


«علی علیه السلام محدث بوده است».

از حضرت صادق سؤال می شود، مقصود از محدث چیست؟ آن حضرت فرمود:

«یاتیه ملك فینكت فی قلبه كیت كیت». [17] .

«محدث كسی است كه فرشته بر او نازل می شود و نكات وحی را بر قلب او عرضه می دارد (بدون اینكه ملك را مشاهده كند)».

روایاتی كه ذكر شد از جمله احادیث مسلم و قطعی است كه از ائمه اطهارعلیهم السلام وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات این مطلب است كه روشن شود در این منصب، در این منقبت، حضرت صدیقه سلام الله علیها با علی و اولاد معصومین او شریك است و او نیز محدثه بوده، چنان كه امامان دوازده گانه محدث بوده اند.

حضرت صادق می فرماید:

«فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله كانت محدثه و لم تكن نبیة، انما سمیت فاطمة محدثة، لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتنادیها- كما تنادی مریم بنت عمران-: یا فاطمة (ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علی نساءالعالمین)، یا فاطمه (اقنتی لربك واسجدی واركعی مع الراكعین) [18] فتحدثهم


و یحدثونها، فقالت لهم ذات لیله: الیست المفضله علی نساءالعالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مریم كانت سیده نساء عالمها و ان الله عز و جل جعلك سیده نساء عالمك و عالمها و سیده نساءالاولین و الاخرین». [19] .

«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود نه پیامبر. فاطمه را از این جهت محدثه نامیده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل می شدند و با او- همانگونه كه با مریم بنت عمران گفتگو داشتند- این چنین سخن می گفتند: یا فاطمه بدرستیكه خدای تعالی ترا پاك و منزه گردانید و از تمام زنان عالم ترا برگزید.

(حضرت صادق به سخن چنین ادامه می دهند): شبی حضرت صدیقه سلام الله علیها به فرشتگان هم صحبت خویش فرمود: آیا آن زن كه از جمیع زنان عالم برتر است مریم بنت عمران نیست؟ جواب دادند: نه، زیرا مریم فقط سیده ی زنان عالم در زمان خودش بود، ولی خدای تعالی تو را- هم در زمان مریم، و هم در بین زنان دیگر از اولین و آخرین، در تمام زمانها- بانوی بانوان جهان قرار داده است».


این روایت را عده ای از دانشمندان نقل كرده اند. در برخی از احادیث تصریح شده است به اینكه: جبرئیل هم صحبت حضرت صدیقه سلام الله علیها بوده است. روایات وارده در این موضوع صریحا حاكی از این است كه بعد از رحلت پیامبر اكرم از خداوند متعال برای تسلی خاطر حضرت زهرا علیهاالسلام، فرشتگان را هم صحبت و مانوس او گردانید، و در این مورد حضرت صادق می فرماید:

«... ان فاطمه مكثت بعد رسول الله خمسة و سبعین یوما و قد كان دخلها حزن شدید علی ابیها، و كان جبرئیل یاتیها فیحسن عزاها علی ابیها، و یطیب نفسها، و یخبرها عن ابیها و مكانه و یخبرها بما یكون بعدها فی ذریتها، و كان علی یكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة». [20] .

«فاطمه بعد از رحلت پیامبر اكرم بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز كرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می آمد و او را در عزای پدر سلامت باد می گفت، و تسلی بخش خاطر غمین زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن می گفت، و گاه از حوادثی كه بعد از رحلت او بر ذریه اش وارد می گردید خبر می داد؛ و امیرالمؤمنین سلام الله علیه نیز آنچه جبرئیل املاء می كرد همه را به رشته ی تحریر در


می آورد، و مجموعه ی این سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گردید».

روایت دیگری در كتاب كافی، از حضرت صادق سلام الله علیه به این شرح نقل شده است:

«ان الله تبارك و تعالی لما قبض نبیه دخل علی فاطمة من وفاته من الحزن ما لا یعلمه الا الله عز و جل، فارسل الیها ملكا یسلی منها غمها و یحدثها؛ فاخبرت بذلك امیرالمؤمنین فقال لها: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت، قولی لی، فاعلمته فجعل یكتب كل ما سمعت حتی اثبت من ذلك مصحفا، قال: ثم قال: اما انه لیس من الحلال والحرام، ولكن فیه علم ما یكون». [21] .

«هنگامی كه خدای تعالی پیامبرش را قبض روح فرمود، از غمهای گرانباری كه قلب زهرا را در مصیبت پدرش فراگرفت، جز خدای عز و جل كسی آگاه نبود. به این جهت حق تعالی فرشته ای را مونس زهرا سلام الله علیها فرمود كه تسلی بخش غمهای او و هم صحبت او در تنهائی او باشد. فاطمه سلام الله علیها این مطلب را به علی علیه السلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس كردی كه فرشته به حضورت آمد، و صدای او را شنیدی مرا خبردار كن. از املاء جبرئیل و فرشتگان دیگر كه امیرالمؤمنین كاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، كه علی درباره ی آنها فرمود: در


این مصحف مسائل شرعی از حلال و حرام مطرح نیست بلكه دانشی است از آنچه كه (واقع شده و یا) بوقوع خواهد پیوست».

محدثه بودن فاطمه سلام الله علیها از مسلمات است، بطوریكه در زیارت آن حضرت نیز وارد شده است:

«السلام علیك ایتها التقیة النقیه، السلام علیك ایتها المحدثة العلیمة». [22] .

در نتیجه، حضرت صدیقه سلام الله علیها در مقام محدثه بودن (هم صحبت فرشتگان بودن) با امیرالمؤمنین و یازده معصوم دیگر علیهم السلام شریك می باشد، و احراز این مقام جز برای آن كس كه «ولی» است امكان پذیر نیست، و چون فاطمه سلام الله علیها ولیةالله است، در سایه ی مقام ولایتش، فرشتگان با او سخن می گویند. پیامبر اكرم و امیرالمؤمنین، مقام ولایت را توام با محدث بودن، بیان كرده اند، هر نبی بعد از خودش یك ولی را جانشین قرار داده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز امیرالمومنین، فاطمه، و حسن و حسین و اولاد معصومین علیهم السلام او را اولیاء پس از خویش قرار داده است، و دارا بودن این مرتبه ی والای محدث بودن در امت رسول خدا جز برای این سیزده معصوم برای هیچ یك از افراد امت معقول نیست، و تمام حركات، اطوار، گفتار و كردار حضرت صدیقه سلام الله علیها نمایانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است.



[1] (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبي الا اذا تمني القي الشيطان في امنيته فينسخ الله ما يلقي الشيطان ثم يحكم الله آياته و الله عليم حكيم) سوره ي الحج، آيه ي 52.

[2] صحيح بخاري- كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، تفسير قرطبي ج 12/ 79، الدرالمنثور- ذيل آيه ي 52 از سوره ي الحج- ج 4/ 366.

[3] اصول كافي ج 1/ 176، 243، الاختصاص 328، 329، بصائر الدرجات ص 318، 319، 372، كنز الفوائد ص 176، خصال صدوق ج 2/ 474، 106، معاني الاخبار ص 102، عيون الاخبار ج 1/ 169، الغيبه (نعماني) ص 60، الغيبه (طوسي) ص 92، 93، 97، بحارالانوار ج 25/ 77، 116، ج 26/ 66، 72، 74، 75، 77، 79، 81، ج 36/ 272، ج 36/ 282، 383، 393، 395، 399، 39/ 152....

[4] صحيح بخاري- كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398، مشكل الاثار ج 2/ 257، الرياض النضره ج 2/ 287، اعلام الموقعين ج 4/ 182، الدرالمنثور- ذيل آيه ي 52 از سوره ي الحج- ج 4/ 366 و بسياري از مصادر ديگر.

[5] الاختصاص ص 275، 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 324، 366، 367، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 152، 40/ 141- 142، 47/ 75.

[6] علماي عامه درباره ي عبارت «فان يكن» مي گويند: اين عبارت به معناي ترديد و شك در محدث بودن عمر نيست بلكه به معناي تاكيد و اختصاص است، و مانند اين است كه شما بگوييد «ان كان لي صديق فهو زيد» يعني اگر من دوستي داشته باشم همانا زيد است. در اينجا منظور اين است كه گوينده درباره ي دوستي زيد ترديد و شك دارد بلكه مي خواهد از مقوله ي مبالغه خصوصيت دوستي زيد را نشان دهد». (مراجعه بفرماييد به: الجامع الصغير ج 4/ 507، الغدير ج 5/ 44، 45).

[7] صحيح بخاري-كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79.

[8] حافظ ابوالحسين مسلم بن حجاج بن مسلم قشيري نيسابوري متوفاي 261 هجري.

وي صاحب كتاب معروف «صحيح» مي باشد.

[9] صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398.

[10] ابوحامد غزالي و سبط بن جوزي حنفي چنين روايت مي كنند:

«و لما مات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال قبل وفاته بيسير: ائتوني بدواه و بياض لاكتب لكم لاتختلفوا فيه بعدي. فقال عمر: دعوا الرجل فانه ليهجر» (يعني: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كمي پيشتر از وفاتش فرمود: براي من دوات و كاغذ بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من با يكديگر اختلاف نكنيد. عمر گفت: اين مرد را رها كنيد او هذيان مي گويد). (سر العالمين و كشف ما في الدارين ص 21 (ط النعمان)، تذكره الخواص ص 62).

جسارتي كه عمر به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نموده بقدري شيطاني و فضاحت بار است كه محدثين عامه- بدون آنكه منكر اصل واقعه گردند- به انحاء گوناگون سعي در كتمان عبارت وي نموده اند و معمولا مي گويند: «عمر چيزي به پيامبر گفت كه معنايش اين بود كه درد بر پيامبر غلبه نموده است». (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 6/ 51، (ط قديم: ج 2/ 20)).

ابن ابي الحديد پس از نقل اين ماجرا مي گويد: اين حديث را بخاري و مسلم در صحيح هاي خود نقل كرده اند و محدثين همگي بر صحت آن اتفاق نظر دارند.

مسلم در صحيح و احمد بن حنبل در مسند خود بدون اينكه به نام عمر اشاره كنند مي گويند: در پاسخ پيامبر گفتند: «ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يهجر» (رسول خدا هذيان مي گويد). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، حديث 21- ج 3/ 1259/ ح 1637، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 355).

بخاري آنگاه كه مي خواهد كلام عمر را نقل كند مي گويد: عمر گفت: «غلب عليه الوجع» درد بر پيامبر غلبه نموده است (به عبارت ديگر يعني سخناني كه پيامبر مي گويد از شدت درد است و گفتارش تحت كنترل عقل او نيست). بخاري اين روايت را در سه موضع از كتاب خود نقل مي كند:

(1)- صحيح بخاري- كتاب الاعتصام...، باب كراهيه الخلاف- ج 9/ 200.

(2)- صحيح بخاري- كتاب المغازي، باب مرض النبي وفاته- ج 6/ 29.

(3)- صحيح بخاري- كتاب المرضي و الطب، باب قول المريض«قوموا عني»- ج 7/ 219.

مسلم اين عبارت عمر را به سه گونه نقل مي كند:

(1)- در نخستين روايت مي گويد: افراد پس از دستور پيامبر گفتند: «ما شانه؟ ا هجر»؟ (او را چه شده است؟ آيا هذيان مي گويد؟).

(2)- در روايت دوم مي گويد: افراد گفتند: «ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يهجر» (رسول خدا هذيان مي گويد).

(3)- مسلم در روايت سوم عاقبت نام همر را مي آورد ولي از طرف ديگر عبارت او را بخيال خود چنين تعديل شده نقل مي كند: عمر گفت: «ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد غلب عليه الوجع» (درود بر پيامبر غلبه نموده است). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، احاديث 20، 21، 22- ج 3/ 1257 الي 1259/ ح 1637).

ماجرايي كه به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روايت كرده اند كه ابن عباس مي گريست و از اين ماجرا با عبارت «رزيه يوم الخميس» (مصيبت روز پنجشنبه) ياد مي نمود.

بعضي از علماي عامه بقدري جاهلانه در توجيه اين گفته هاي عمر برآمده اند كه بايد نام آن توجيهات را عذرهاي بدتر از گناه گذارد. محمد فواد عبدالباقي در حاشيه ي صحيح مسلم مي گويد: «علمايي كه درباره ي اين حديث سخن گفته اند عبارت عمر را (يعني جسارت وي به پيامبر را) نشانه ي علم و فضيلت و دقت نظر عمر مي دانند، چون عمر ترسيد از اينكه پيامبر مطالبي بنويسد كه اي بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پيامبر مي نوشت، آن اوامر نص مي شد و ديگر در مقابل آنها نمي شد اجتهاد كرد»! (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، ذيل حديث 20- ج 3/ 1257/ ح 1637).

[11] سوره ي الحج، آيه ي 52.

[12] اين قرائت در روايات بعضي از ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده است، كه از جمله ي آنها مي توان منابع زير را برشمرد:

روايت امام زين العابدين در اصول كافي ج 1/ 270، كنز الدرجات ص 176، 177 و بحارالانوار ج 26/ 81، 82 درج است (همچنين مراجعه بفرماييد به بصائر الدرجات ص 369).

روايت امام باقر عليه السلام در اصول كافي ج 1/ 176، 175، بصائر الدرجات ص 324، 368- 370، الاختصاص ص 328، اختيار معرفه الرجال ص 118 و بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 69، 70، 74، 77- 80، ج 40/ 142 موجود است.

روايت امام صادق عليه السلام را نيز در اصول كافي ج 1/ 177، بصائر الدرجات ص 370، 371، الاختصاص ص 329 و بحارالانوار ج 26/ 78 مي توان يافت.

[13] از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: «ان اوصياء محمد (عليه و عليهم السلام) محدثون». (اصول كافي ج 1/ 270).

همچنين امام باقر عليه السلام در روايتي مي فرمايند: «... ان الاوصياء محدثون». (رجال الكشي ص 178/ ح 308، بحارالانوار ج 26/ 81)؛ و در روايت ديگري مي فرمايند: «ان اوصياء علي محدثون». (بصائر الدرجات ص 321، بحارالانوار ج 26/ 72).

اميرالمومنين عليه السلام نيز مي فرمايند: «اني و اوصيائي من ولدي مهديون كلنا محدثون». (بصائر الدرجات ص 372، بحارالانوار ج 26/ 79).

شيخ مفيد آخرين روايت را بدينگونه از اميرالمومنين عليه السلام نقل نموده است: «اني و اوصيائي من ولدي ائمه مهتدون كلنا محدثون». (الاختصاص ص 329).

همچنين روايتي از اميرالمومنين نقل است كه حضرت فرمودند: «انا و احد عشر من صلبي ائمه محدثون». (الغيبه (طوسي) ص 93).

[14] اصول كافي ج 1/ 271، بصائر الدرجات ص 319.

اين روايت از فرمايشات امام رضا عليه السلام مي باشد و به اين صورت نيز نقل شده است: «الائمه علماء، حلماء، صادقون، مفهمون، محدثون». (بحارالانوار ج 26/ 66: به نقل از امالي طوسي).

همچنين روايتي از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل است كه حضرت فرمودند: «من اهل بيتي اثنا عشر نقيبا محدثون مفهمون، منهم القائم بالحق، يملاالارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا». (مناقب آل ابي طالب ج 1/ 300، بحارالانوار ج 36/ 271).

[15] بصائر الدرجات ص 370، بحارالانوار ج 26/ 75، 76.

اين عبارت بصورتهاي مختلفي در روايات نقل شده است كه ما بعضي از آنها را ذيلا ذكر مي نماييم:

«المحدث الذي يسمع الصوت و لا يري شيئا».

«المحدث الذي يسمع الصوت و لا يري الصوره».

«المحدث الذي يسمع الصوت و لا يري شيئا».

«المحدث فهو الذي يسمع كلام الملك و لا يري و لا ياتيه في المنام».

«المحدث الذي يسمع كلام الملائكه و حديثهم و لا يري شيئا بل ينقر في اذنه و ينكت في قلبه».

«المحدث فهو الذي يسمع و لايعاين و لا يوتي في المنام».

«(الامام) يسمع الصوت و لا يري و لا يعاين الملك».

«الامام هو الذي يسمع الكلام و لا يري الشخص».

«انهم (اي الاوصياء) لايرون ما كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يري، لانه كان نبيا و هم محدثون».

«المحدث فهو الذي يحدث فيسمع و لا يعاين و لا يري في منامه».

«(الامام) يسمع الصوت و لا يري و لا يعاين».

مراجعه بفرماييد به: اصول كافي ص 1/ 176، 177، 243، بصائر الدرجات ص 322، 368- 374، الاختصاص ص 328، 329، كنز الفوائد ص 177، بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 74- 82.

[16] مراجعه بفرماييد به: اصول كافي ج 1/ 270، 271، امالي طوسي ج 2/ 21، 22، الاختصاص ص 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 323، 366، 372، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 152، 40/ 141- 142، 47/ 75.

[17] امالي طوسي ج 2/ 21، 22، بحارالانوار ج 22/ 327.

[18] اصل آيه ي قرآني چنين است: (يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علي نساءالعالمين- يا مريم اقنتي لربك واسجدي و اركعي مع الراكعين) سوره ي آل عمران، آيه ي 42، 43.

[19] علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79. همچنين مراجعه بفرماييد به: بصائر الدرجات ص 372، الاختصاص ص 329، بحارالانوار ج 26/ 79.

[20] اصول كافي ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 79، 80، 156، 194.

[21] اصول كافي 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80.

[22] اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 195، 199.